🔴 مصاحبه دردناک و غمانگیز «نرگس محمدی» با «نازنین زاغری» در زندان اوین
«صدای مردم» (آمدنیوز)]
▪️ از لحظه بازداشت چیزی به یاد داری؟
- شب اول بازداشت نمیدانستم کجا هستم یادم نمیآید چه گذشت و چه کار کردم؟ شوکه شده بودم. نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است هیچکس هیچ توضیحی به من نمیداد. هیچکس نمیگفت چرا با من چنین رفتاری میکند؟ چرا بچهام را از من گرفتند و من در کجا هستم؟ روز بعد من را بردند که البته من بعدها متوجه شدم از آنجا بازجویی شدم و بعد از ظهر همان روز به کرمان منتقل شدم.
▪️زندان کرمان چگونه بود؟ آیا آنجا در انفرادی بودی؟
- زندان مرکزی کرمان حدود ۴۲۰ زندانی زن داشت. زمانی که ۴۲۰ زن را در دل خود جای داده بود این زندان یک قرنطینه داشت و من را البته ابتدا به قرنطینه بردند. یک اتاق بود که در آهنی سنگینی داشت. در آهنی قفل بزرگی داشت که همیشه قفل میشد یک پنجره روی آن جوش خورده بود. اتاق یا سلول حدود ۲ در صد بود که در سلول یک نیم دیوار بود که پشت آن چاه توالت روی زمین بود کنار آن سینک دستشویی و سطل اشغال بود. اتاق یک فن داشت. سلول نور طبیعی نداشت. یک لامپ قوی وسط سلول هرگز خاموش نمیشد.
▪️با محیط خارج از سلول و با ۴۲۰ نفر ارتباط نداشتی؟
- تمام مدت روز صدای همه ۴۲۰ نفر زن را از پشت در سلول میشنیدم صدایشان در مغز میپیچید اما با آنها ارتباط نداشتم.
▪️امکانات سلول چطور بود؟
- کف سلول سنگ بود. یک پتوی کثیف به من دادند که زیرم بیاندازم و یک پتوی بسیار نامناسب که رویم بکشم. هوا خنک بود و من با مانتو، شلوار جین و کاپشن میخوابیدم.
▪️وضعیت بهداشت سلول چطور بود؟
- بهداشت آنجا افتضاح بود. شانس آوردم که سالم از آنجا بیرون آمدم. ماده شوینده نمیدادند. یک لیوان یکبار مصرف مایع دستشویی میدادند تا سینک روشویی و توالت و دستهایم را بشویم. گاهی جرم گیر هم میدادند. وقتی خودم تنها بودم صابون مایع داشتم اما وقتی افراد را داخل قرنطینه میآوردند که چند روز با من بودند خیلی بد بود چون آنها بهداشت را رعایت نمیکردند. تصور کنید در اتاق توالت و دستشویی بود و ما هم آنجا غذا میخوردیم و در همان سلول حمام میکردیم و میخوابیدیم.
▪️وضع حمام چطور بود؟
- من حمام نمیرفتم، تشت میدادند و یک کاسه و میگفتند همینجا خودت را بشور.
▪️وضعیت خودت چطور بود؟
- من یکهفته اول پلک روی هم نگذاشتم وقتی سرم را روی پتو میگذاشتم از شدت تپش قلب احساس میکردم مغزم منفجر میشود. از کنار پرههای فن میفهمیدم شب است یا روز. صدای اذان را که میشنیدم نماز میخواندم و میفهمیدم صبح ظهر و شب شده است. ساعت ۱۰ خاموشی بند بود و همهجا ساکت میشد. من شبها نمیتوانستم بخوابم صبحها با صدای گنجشکها به خودم میآمدم و میفهمیدم که سحر شده است.
▪️وضعیت غذا چطور بود؟
- سه بار صبحانه ناهار و شام میآوردند و هر بار یک بطری آب داشتم. اگر غیر از این سه وقت آب میخواستم نمیدادند و میگفتند جیره را گرفتی و نمیشود. کیفیت غذا افتضاح بود و من فقط نان و پنیر و مربا میخوردم. هوا گرم شده بود و روزها گرم بود و شبها خنک. روزها هوای سلول گرم و خیلی بد میشد. چون سلول تهویه و خنک کننده نداشت. چاه سلول به فاضلاب وصل بود و بوی وحشتناکی داشت وقتی زندانها و زندانبانها برای دادن غذا میآمدند دماغشان را میگرفتند. این خیلی توهینآمیز بود. چند بار حال من بد شد. من تنگی نفس داشتم. تنهایی سلول خیلی سخت بود ولی افرادی را هم که میآوردند خیلی بد بودند. چند بار افراد معتاد را آوردند. در آن سلول کوچک و با آن توالت بی در و پیکر با چند نفر معتاد و موادی، سخت بود.
▪️بازجوییها چگونه بود؟
- از روز اول بازجوییها شروع شد. هفته اول هر روز بازجویی میشدم. از هفته دوم چهار بار در هفته و پس از آن هفتهای سه بار. من غیر از ساعت بازجویی به بیرون از سلول نمیرفتم و هیچوقت هواخوری نداشتم. وقتی در کرمان بودم من هفت کیلو کاهش وزن پیدا کرده بودم.
▪️ملاقات در کرمان چگونه بود؟
- در طول مدتی که در کرمان بودم فقط یک ملاقات داشتم روز ۳۱ام. ملاقات در یک مهمانسرا بود . با مامان و بابا و خواهرم و گیسو ملاقات کردم. بعد از ملاقات حالم خوب نبود. گیسو عوض شده بود دندانهایش در آمده بودند. وقتی از در آمدند داخل گیسو بغل پدرم بود. اول مرا نشناخت. آنقدر ضعف داشتم که نمیتوانستم بأیستم. بعد گیسو به من چسبید و دقایقی اصلا تکان نمیخورد. به مامانم نگاه میکرد و بعد به من. احساس میکردم بعد از چهل روز قیافهاش عوض شده و دندان نیشاش در آمده بود، موهایش بلند شده بود، قدش بلندتر شده بود. بازجو برایش عروسک آورد. تولد یک سالگیاش دو هفته بعد بود. گیسو از دیدن عروسک خیلی ذوق کرده بود. بازجوها تذکر دادند که اتاق شنود و دوربین دارد و ما باید فقط در مورد خودمان حرف بزنیم.
👈 ادامه مصاحبه: https://shahrvand.com/archives/108829#.XUU-6KkI8NV.twitter